داستان کوتاه

ساخت وبلاگ
ورزشی علمی - داستان کوتاه
داستان کوتاه
روزی مرد با خدایی از خدا پرسید:
"خداوندا، دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛
مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛
آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد. اما افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند.
به نظرقحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند.
اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.
خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی"
و اما بهشت،
او را به اتاق بعدی بردند و در را باز کردند.
آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت.
اما افراد دور میز، قوی و تپل بودند و دائماً می خندیدند.
با اینکه مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند!!!
مرد گفت: "نمی فهمم!
خداوند جواب داد: "ساده است! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آنها تنها به خودشان فکر می کردند. (دیدی، جهنم و بهشت هر دو یک شکلند، منتها آدمها، آندو را متفاوت می سازند)"
برچسب‌ها: داستان کوتاه, بهشت, جهنم, بهشت و جهنم
ورزشی علمی...
ما را در سایت ورزشی علمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1359-66o بازدید : 147 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 14:54